رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

دانلود رمان اتاق معلم کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان جدید اتاق معلم برای کامپیوتر Pdf
دانلود رمان بسیار زیبای اتاق معلم برای گوشی اندروید و آیفون
رمان اتاق معلم با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ بیان
نویسنده: فرزان کاربر نگاه دانلود
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان اتاق معلم
تعداد صفحه: 92 Pdf
این رمان براساس داستان واقعی میباشد که توسط نویسنده ویرایش کم و بیش شده.
خلاصه رمان:

لا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها!
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها

وقتی به گذشته نگاه میکنم، به فراز و نشیبهای زندگیم ،به شادی ها و غم هام ، میفهمم سرنوشت چه بازی ها که با آدم نداره!
من پریچه اسدی هستم و این سرگذشت منه….
اینم جلد رمان که خانم Moonlight زحمتش رو کشیدن

به نام خدا
برای دوستانی که نمیدونن بروجن کجاست از توابع شهر کرد هست:)

یادم نمیاد دقیقا چند شنبه بود که سرنوشت منو واسه بازی انتخاب کرد! فقط میدونم یه دختر چهارده ساله روستایی بودم که بی خبر از همه جا مثه هر روز صبح از خواب بیدار شدم ، مثه هر روز با خواهرم کل کل کردم و بازم مثه هر روز اخم و تنبیه مامان رو به جون خریدم ولی اون روز با هر روز فرق داشت اون روز شروع داستان من بود

شهریور ۱۳۶۰ روستای دره بید بروجن(اسم روستا غیر واقعی)
-پری
-…
پری
اه باز صدای طوبی بلند شد
-الان میااااااااام
دست ازسد سازی واسه مورچه های بیچاره برداشتم و رفتم سمت در اتاق
-بعله
-دوساعته صدات میزنم کجا بودی؟
-خوب حالا اومدم چیکار داری
-مامان میگه برو اتاق معلمو تمیز کن فردا قراره یه معلم جدید بیاد
-اه به من چه خودت برو
طوبی از این حرفم حسابی کفری شد و داد زد
-کوری نمیبینی دارم میرم تخم مرغا رو جمع کنم
-خیلی خوب چرا داد میزنی الان میرم
با حرص پاهامو کوبیدم رو زمین و در چوبی اتاقی که مال معلم روستا بودو باز کردم...


جهت دانلود با فرمت های مختلف روش کلیک کنید

👇👇👇


نظرات  (۸)

عالییییییییییییییییییییییییی
از اون جایی که داستان واقعی بود میخوام بگم خوش به حال کسایی که خدا عشق به این بزرگی رو براشون لایق دیده
ولی در کل نثر رمان خیلی خوب بود.
تبریک میگم به نویسنده عزیز بابت کار قویشون
وااای این رمان عااالی بود ینی هرچی بگم کم گفتم
بهترین رمانی که تا حالا خوندم و دلم میخواد هزار بار دیگه هم بخونم
خیلی به دلم نشست
nice very nice
سلام ب نویسنده عزیز، رمان زیبایی بود، ممنون از قلم زیبا و قشنگتون، ب امید موفقیت روزافزون در تمام مراحل زندگیتون 
موفق باشید.... 
سلام ممنون..یه رمان عالی.من خودم بروجنی ام...واقعا قلمتون حرف نداشت
اصلا باورم نمیشه یه داستان بتونه اینقد روم تاثیر بزاره...
رمان زیاد خوندم ولی این بهترینش بود... اینقد فوق العاده که دلم نیمد نظرمو نگم...
واقعا ارزش خوندن داره...

خیلی قشنگ و ساده بود من بعضی از رمانا رو که میخونم یه حسی بهم میده که نوسنده داره عقده هاشو تو رمان میگه ولی این اصلا اینجوری نبود خیلی قشنگ بود

واقعا بى نظیر بود. دستمریزاد
درحین سادگى و بدون پیچیدگى خیلى عالى بود
فکر میکنم بهترین رمانى بود که خوندم. چون سرگذشت آدماى واقعى بود و خیلى بى شیله پیله بود
یه داستانى که ما دورمون زیاد میبینیم و میشنویم
پیشنهادمیکنم بخونیدش حتما
باتشکر از فرزان عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
A-D-S