رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دانلود رمان زخم خورده کامپیوتر،pdf،ایفون،اندروید

دانلود رمان جدید زخم خورده برای کامپیوتر و لپ تاپ Pdf پی دی اف
دانلود رمان زیبا زخم خورده برای گوشی موبایل اندروید آیفون
رمان ایرانی زخم خورده با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
Download Roman irani jadid
نویسنده : خانم مرضیه جلالی
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبای زخم خورده
تعداد صفحه 485  Pdf
رمان ارسال شده به وبلاگ
فایل رمان به حالت پی دی اف می باشد رو گوشی برنامه پی دی اف نصب کنید براتون باز میشه.
خلاصه رمان :
نیلوفر دختر بزرگ خانواده به دلیل طلاق پدر و مادرش حضانت تنها خواهرش و به عهده میگیره و برای ضربه نخوردن به روحیه حساس و شکننده خواهرش ناچار به انکار عشقش میشه دراین بین شایان هیچ رقمه از نیلوفر نمیگذره و اون و به طرق مختلف وادار به پذیرفتن این علاقه که تصور میکنه یک طرفس میکنه و...
۳ نظر ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۰
پیمان ایرانی

دانلود رمان پاییز را فراموش کن کامپیوتر،pdf،ایفون،اندروید

دانلود کتاب رمان پاییز را فراموش کن برای کامپیوتر و لپ تاپ Pdf پی دی اف
دانلود رمان زیبا پاییز را فراموش کن برای گوشی موبایل اندروید آیفون جاوا
رمان ایرانی پاییز را فراموش کن apk,epub,jar,pdf با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
نویسنده : خانم فهیمه رحیمی
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبای پاییز را فراموش کن 
تعداد صفحه 108 Pdf
این رمان ار بهترین رمان های خانم فهیمه رحیمی میباشد و به چاپ رسیده است به درخواست کاربران گذاشتیم.
خلاصه رمان :
صبح یک روز پاییزی آقای پوریا جهت انجام کارداخل تاکسی نشست لحظاتی بدون انکه حرکت کند به رو به رو چشم دوخت و آنگاه مانند کسی که کار فراموش شده ای را به یاد آورد کیف دستی اش راگشود و نامه ای را بیرون کشید از متن نامه باخبر بود اما برای اطمینان باردیگر نامه رادرآورد...
۱ نظر ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۳
نویسنده پست : پریسا
A-D-S