رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دالنود رمان رایگان» ثبت شده است

دانلود رمان فصل وصال کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان زیبا فصل وصال برای کامپیوتر Pdf 
دانلود رمان جدید عاشقانه فصل وصال برای گوشی اندروید و آیفون
رمان فصل وصال با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ بیان
نویسنده: خانم فرناز حسینی
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبا فصل وصال
تعداد صفحه ۲۶۹ Pdf
خلاصه رمان:
رمان فصل وصل داستان دختری بنام مایساست که در ابتدای داستان با بعد افسرده اش آشنا میشیم و با ورود پسری به زندگیش که درواقع حکم ناجیش رو داشته ،به کل روحیاتش تغییر میکنه...
قسمتی از رمان:

“ﺧﺪﺍی”ﻣﻦ …
ﺑﺮﺍی ﺩﻟﻢ “ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ” ﺑﺨﻮﺍﻥ…
“ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ” ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ (ﻣﻀﻄﺮ)…..
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من…..
“خدای من”….
به حضورت،
به نگاهت،
به یاریت نیازمندم…..
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که ” تو “آن مشترک مورد نظری هستی که همیشه در دسترسی…

** اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ **


۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۰
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان ستاره سرد کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

دانلود رمان زیبا ستاره سرد برای کامپیوتر
دانلود رمان جدبد ستاره سرد برای گوشی اندروید و آیفون
نوشته : nojan
حجم رمان : ۴.۸۹ مگابایت پی دی اف , ۱.۵۷ مگابایت نسخه ی اندروید 

کاربران گرامی از این به بعد لینک های دانلود رمان از روی سرور قدرتمند خود وبلاگ براتون امکان پذیر شد.
اگه تو دانلود رمان از روی سرور اختصاصی مشکلی دیدین در قسمت نظرات بگین.

خلاصه رمان :
رها دانشجوی ترم اول دانشگاه که پسری منضبط و خود رای بوده ، با ورود دختر بچه های هفت ساله به زندگیش مجبور میشه تغییراتی تو رفتارش بده...
۲ نظر ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۸
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور کامپیوتر،ایفون،اندروید

دانلود رمان خواستگاری یا انتخاب از مرتضی مودب پور برای کامپیوتر Pdf
دانلود کتاب رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور برای گوشی اندروید و آیفون
دانلود رمان های جدید مرتضی مودب پور
نویسنده م.مودب پور رمان خواستگاری یا انتخاب

خلاصه رمان :
داستان از اونجا شروع میشه که دوتا دختر به اسم فریبا و مریم منتظر مترو وایستادن و درباره حق انتخاب دختر صحبت می کنن: فریبا: پس حق انتخاب ما چی می‌شه؟! یعنی ما محکومیم که همیشه انتخاب بشیم؟ حق نداریم خودمون انتخاب کنیم؟!…

قسمتی از رمان :

کجا تشریف می برین، برسونیم تون.
« پسره جا می خوره ومی گه »
خیلی ممنون، مزاحم نمی شم.
فریبا : چه مزاحمتی؟ بفرمائین خواهش می کنم!
« پسره که تو صورتش حالت بلاتکلیفی معلومه، می گه »
خیلی ممنون ولی فکر نکنم مسیرمون یکی باشه!
مریم : اتفاقا برعکس! ماهام همونجا می ریم که شما می خواین برین!
فریبا : نترسین آقا پسر! فقط می خوایم کمک کنیم!
تا فریبا می گه نترسین پسره، انگار که بهش برخورده باشه، با اکراه در عقب رو وا می »
کنه و سوار می شه . شهره، با قفل مرکزی، درها رو قفل می کنه !تا ضامن در طرف پسره
می ره پایین، پسره وحشت می کنه اما هیچ نمی گی . شهره حرکت می کنه که فریبا به
« پسره می گه
ببخشین، حضرتعالی چند سال شونه؟

۲ نظر ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۵:۰۴
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان دنیامو آروم کن  pdf، ایفون، کامپیوتر، جاوا، اندروید

دانلود رمان دنیامو آروم کن
دانلود رمان دنیامو آروم کن pdf
دانلود رمان دنیامو آروم کن اندروید
دانلود رمان دنیامو آروم کن ایپد
دانلود رمان دنیامو آروم کن ایفون
دانلود رمان دنیامو آروم کن تبلت
دانلود رمان دنیامو آروم کن جاوا
رمان دنیامو آروم کن از نگاه دانلود
دانلود رمان دنیامو آروم کن

نوشته Bahar1995-74 کاربر نگاه دانلود

 

قسمتی از داستان:

چشمام روباز کردم نور خورشید توی چشمم زد 
-اه لعنتی کی پرده رو کنار زده
بای صدای در بفرمایید گفتم پشت بندش داداشم اومد داخل ابروام از تعجب بالا پرید
-چه عجب در زدی؟؟
-اه حالا من یه دفعه در زدم تو گیر بده 
میدونستم چیزی میخواد که ایقد معدب شده
– داداش گلم کارت رو بگو 
 – آفرین دختر باهوش 
پشت بندش دستشو نشونم داد یه دست لباس توی دستش بود قیافشو مظلوم کرد با این که حوصله نداشتم اصلا ولی دلم نیومد نه بگم
-خب حالا کجا میخوای بری که این لباس رو انتخاب کردی؟؟
-امشب تولد دوستمه
-باشه بده
کلی ذوق کرد بچم انگارنه انگار ۲۶ساشه
خب حالا خودمو معرفی کنم من سایه دختر یکی یه دونه تورج رهایی داداشم از من سه سال بزرگ تره اسمش سامانه اونم یکی یه دونه خل ودیوونه
خب حالا اسم مامانم یلداست یه زن خونه دارو خون گرم مامانم اصالتا شیرازیه منم از چهره شبیه مامنمم یه دختر چشمو ابرو مشکی برعکس داداشم چشماش عسلیه که به مامان بزرگم مادر پدرم رفته

بلند شدم لباسای سامانو گرفتم دستم گذاشتم روی میز اتو اتاقم رفتم دست و صورتمو شستم رفتم آشپزخونه مامان با دیدنم بازم غر زد 
-آخه دختر این چه وقت بیدار شدنه 
یه نگاه بهساعت کردم ۱۱بود خمیازه کشیدم گفتم
-چطور بابا وسامان نرفتن سرکار؟؟
سامان از اونور جواب 
-محض اطلاعت امروز جمعس خانم خانما 
-اه واقعا؟اصلا حواسم نبود
یه لقمه گرفتم گذاشتم دهنم و رفتم اتاقم هنوز صدای غرغر مامان رو میشنیدم که میگفت
-غذا خوردنش هم مثل آدم نیست
 بابام جواب داد 
-خانم ولش کن چیکارش داری؟؟
چه عجب یه صدایی از پدر گرام به گوشمون رسیداز بس یا سرکاره وقتیم خونست همش سرش تو حساب کتابه اگه وقتم اضافه بیاره میشنه روزنامه میخونه

۰ نظر ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۵
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان کبوتر کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

دانلود رمان کبوتر - www.negahdl.com
دانلود رمان جدید کبوتر کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

نوشته افسون امینیان کاربر نود هشتیا


خلاصه رمان کبوتر

کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند
تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود. رمان موضوعی جنایی و البته عاشقانه دارد….. با پایانی خوش…
لینکهای دانلود جابجا بودند لینک صحیح گذاشتم

قسمتی از داستان

سرد و خشن مانند دقایقی پیش باز تکرار کرد.
« نام نام خانوادگی …سن…؟
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…
به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب گرفت.
« شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…»
دیگر حتی پیشوند «قلی » اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.
« انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟»
دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
« من اون رونکشتم…»
صدای بازپرس این بار بلند شد. سرد و خشن.
« چرا انکار میکنی…؟توی صحنه ی قتل حضور داشتی…و با آلت قتل بالای سر مقتول نشسته بودی…! دوتا هم شاهد داری..جایی برای انکار نمی مونه…از اون گذشته همه دیدند که با مقتول دعوای لفظی داشتی و اون رو تهدید به قتل کردی…!»
نا امید چشم از او گرفت. او که آمده بود، برای پرونده اش قاتلی پیدا کند و فاتحانه برود.
این جا برایش آخر خط بود آخر همه ی داشته و باور هایش…

۱ نظر ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۱
نویسنده پست : پریسا
A-D-S