رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رمان برای جاوا» ثبت شده است

دانلود رمان گیسو کمند pdf،اندروید،جاوا،ایفون

دانلود رمان جدید گیسو کمند pdf،اندروید،جاوا،ایفون

نوشته نگین حبیبی کاربر نگاه دانلود

 

خلاصه:
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته..
مقدمه:
من یه دخترم..
یه دختر ساده…دست و پاچلفتی و خدای سوتی!
هیچ چیز جذابی ندارم..
نه چشم رنگی..نه موهای بلوند و نه لحن صحبت خوب!
دو جفت چشم مشکی و موهای قهوه ای و تموم!
حالا من باید وارد یه بازی بشم…
یه بازیه سخت!
یه بازی عذاب آور و طاقت فرسا…
که معلوم نیست آخرش به سر منه بیچاره چی میاد!
ژانر:اکشن…طنز..عشقولی…

من ناز نمیکشم دلت خواست برو ، کج کج نکنم نگاه و” یکراست” برو… هرجور که مایلی بزن قید مرا ، هرچند دلم یکه و تنهاست، برو… دیگر نکشم منت” مهتابت” را ، “تاریکی” از این به بعد زیباست، برو…! خودخواهی و در فکر خودت هستی و بس، پس خواهش و التماس، بیجاست، برو… روراست بگویم نه من آن “مجنونم” نه در سر تو هوای “لیلا”ست، برو… یک لحظه نگاه هم نکن، پشت سرت در، روی تو و خاطره ها “واست” برو… از اول کار، اشتباه از من بود ؛ آری همه” از ماست که بر ماست” برو… بی معرفتی ولی ندارم گله ای؛ این رسم همیشه های دنیاست، برو… یک روز که دلتنگ شدی میفهمی ؛ حسرت “تو”ی هرگز نشد “ما”ست، برو..!!! 

۱ نظر ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان افسانه آرابلا کامپیوتر،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان افسانه آرابلا - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید افسانه آرابلا ایفون،pdf،تبلت،جاوا،اندروید

نوشته  paniz و sedi کاربران انجمن نودهشتیا

اسم شخصیتا:
ارابلا(arabella)
تروی(troy)
ترانتا(teranta)
اکانتا(akanta)
انگوس(angus)
و….
همین ها شخصیت های اصلی هستندحالا خلاصه۳سرزمین وجود داره که هرکدوم راه و رسم و رسوم خودشون رو دارن اولین سرزمین برای فرشته هاست و دومی برای شیاطین و سومی برای انسانهای عادی تولد فرشته ها و شیطان ها به اولین اشک و خنده انسانهای عادی بستگی داره…اولین خنده هر انسان یک فرشته و اولین گریه هر انسان یک شیطان رو متولد میکنه حالا اگه کسی با اولین خندش با قطره ای اشکش مخلوط بشه چی پیش میاد؟چه موجودی متولد میشه و پا به جهان هستی میذاره؟

مقدمه

نه فرشته ام، نه شیطان، کیم و چیم؟ همینم!
نه ز ابم و نه زآتش!
منم و چراغ خردی که بمیرد از نسیمی
نه سپیده دم به دستم، نه ستاره بر جبینم
نه فرشته ام، نه شیطان، کیم و چیم؟ همینم!
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم
نه حق حقم، نه نا حق
نه بدم، نه خوب مطلق
سیه و سپیدم: ابلق! که به نیک و بد عجینم
تب بوسه ایم از آن لب، به غنیمت است امشب
که نه آگهم که فردا، چه نشسته در کمینم
که نه آگهم که فردا، چه نشسته در کمینم
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم
نزنم نمک به زخمی که همیشگی است، باری،
که نه خسته ی نخستین، نه خراب آخرینم
که نه خسته ی نخستین، نه خراب آخرینم
نه فرشته ام، نه شیطان،

۱ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۴
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان آوای بی کسی ها | کامپیوتر،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان آوای بی کسی ها - www.negahdl.com


نوشته رمان judy abote کاربر نگاه دانلود

دوستان این یک داستان کوتاه است

خلاصه:

روایتگر داستان زوجی است که عاشقانه هم را می پرستند و تازه ازدواج کرده اند. در این بین که مادر پسر راضی به ازدواج آن دو نبوده میخواهد بین این زوج عاشق و جوان فاصله بیندازد. غافل از اینکه عشق واژه کوچکی نیست..

خلاصه ادبی:
ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ …!!!
ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ …ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮفته بود.ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ !!
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ …!!!
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ …گل بود،،،،،
ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ …
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ
۰ نظر ۰۸ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان ماهرو کامپیوتر،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان جدید ماهرو کامپیوتر،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته delaram_66 کاربر انجمن نودهشتیا

پایان خوش

همیشه گفتن پایان شب سیه سپید است! اما هیچکس ندانست کسی که با تاریکی و نا امیدی خو گرفت رنگ سپیدی را از یاد می برد..!
او در ظلمت شب همچون طعمه ای برای هوس های پلید شد ودر این آتش سوخت. آنگاه که روزنه ی امیدی وجودش را روشن کرد، گذشته ی سیاهش بلای جانش شد..
میگویند عشق چاره ساز است اما برای او همه چیز برعکس بود شب سیه پایانی رو به سپیدی نداشت و عشق چاره ساز نبود.. به راستی خوشبختی را کجا گم کرد که حالا هر چه میگردد پیدایش نمیکند؟ با همان لبخند تلخ همیشگی در دفتر خاطراتش نوشت: من منتظرم ای عشق بیا کاری کن عاشق شو و در سوگ منه دیوانه زاری کن…
خلاصه: این داستان درباره ی دختریه به اسم ماهرو که زندگیش پر از فراز و نشیب بوده و حالا به جایی رسیده که مجبوره واسه یه شیخ عرب برقصه اما حالا فکر فرار به سرش زده و در این راه با کسی آشنا میشه که مثل یه حامی بزرگ هواشو داره و…
ادامه رو با خوندن رمان متوجه میشید. ژانر این رمان عاشقانه ، کمی طنز و کمی هم غمگینه. این اولین کار من هست امیدوارم خوشتون بیاد.

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۴۸
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان اقیانوس خورشید کامپیوتر،اندروید،ایفون،پی دی اف،تبلت

دانلود رمان جدید اقیانوس خورشید کامپیوتر،اندروید،ایفون،پی دی اف،تبلت

نوشته هستی.ق کاربر انجمن نودهشتیا


دختری تنها و آسیب دیده پس از سالها به خانه خانواده ی پدری اش می رود و به واسطه این نقل مکان ، او وارد زندگی مرموز یک نوازنده می شود .
همه چیز به ظاهر خوب و آرام است تا زمانی که قیم قانونی او به ایران باز می گردد و اسرار مگو فاش می شوند
و زندگی ها در هم گره می خورد…

من و تو ، دو غریبه …
از دو دیار …
از دو دنیای جدا از هم …
با دردی مشترک !
من و تو تنهاترین آدمهای جهانیم !
در این طوفان سیاه ، چشم بگشا پریزاده ی من … چشمان تو اقیانوس خورشید است .
مقدمه :

از ماشین پیاده شد و در را با تمام قدرتش به هم کوبید ، زیر شر شر باران درست لبه ی پرتگاه ایستاد .
کوبش نا منظم قلبم را درست جایی نزدیک بهحلقم احساس می کردم .
دست لرزانم دستگیره ی در را فشرد ، پیاده شدم .
باران بی امان سر تا پایم را شست .
پشت سرش ایستادم ، پشت سر کوهی از صلابت و غرور ، پشت سر کسی که با تمام تنفر …
هنوز دلم برای او ضعف می رفت .
یک آتشفشان آماده ی فوران بود ، عضلات فکش منقبض می شد و با انگشتان بلند و کشیده ، بازویش را می فشرد .
این یعنی آماده ی حمله !
می ترسیدم ، از عصبانیت این تندیس زیبا می ترسیدم !
هنوز دلیل این دزدیده شدن بی رحمانه را نمی دانستم ، می خواست توضیح بدهد ؟!
اصلا چیزی برای توضیح دادن وجود داشت ؟
بالاخره طلسم سکوت را با صدای گرفته اش شکست .
_آره درسته ! هر چی که راجع به من شنیدی درسته !
نه خدایا نه ! کاش خواب باشم … خدایا بیدارم کن … خدایا خواهش می کنم نگذار ادامه دهد ، اجازه نده همین کور سوی امید هم نابود شود .
۰ نظر ۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۰
نویسنده پست : پریسا
A-D-S