رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رایگان رمانهای ایرانی» ثبت شده است

دانلود رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور کامپیوتر،ایفون،اندروید

دانلود رمان خواستگاری یا انتخاب از مرتضی مودب پور برای کامپیوتر Pdf
دانلود کتاب رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور برای گوشی اندروید و آیفون
دانلود رمان های جدید مرتضی مودب پور
نویسنده م.مودب پور رمان خواستگاری یا انتخاب

خلاصه رمان :
داستان از اونجا شروع میشه که دوتا دختر به اسم فریبا و مریم منتظر مترو وایستادن و درباره حق انتخاب دختر صحبت می کنن: فریبا: پس حق انتخاب ما چی می‌شه؟! یعنی ما محکومیم که همیشه انتخاب بشیم؟ حق نداریم خودمون انتخاب کنیم؟!…

قسمتی از رمان :

کجا تشریف می برین، برسونیم تون.
« پسره جا می خوره ومی گه »
خیلی ممنون، مزاحم نمی شم.
فریبا : چه مزاحمتی؟ بفرمائین خواهش می کنم!
« پسره که تو صورتش حالت بلاتکلیفی معلومه، می گه »
خیلی ممنون ولی فکر نکنم مسیرمون یکی باشه!
مریم : اتفاقا برعکس! ماهام همونجا می ریم که شما می خواین برین!
فریبا : نترسین آقا پسر! فقط می خوایم کمک کنیم!
تا فریبا می گه نترسین پسره، انگار که بهش برخورده باشه، با اکراه در عقب رو وا می »
کنه و سوار می شه . شهره، با قفل مرکزی، درها رو قفل می کنه !تا ضامن در طرف پسره
می ره پایین، پسره وحشت می کنه اما هیچ نمی گی . شهره حرکت می کنه که فریبا به
« پسره می گه
ببخشین، حضرتعالی چند سال شونه؟

۲ نظر ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۵:۰۴
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان کبوتر کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

دانلود رمان کبوتر - www.negahdl.com
دانلود رمان جدید کبوتر کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

نوشته افسون امینیان کاربر نود هشتیا


خلاصه رمان کبوتر

کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند
تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود. رمان موضوعی جنایی و البته عاشقانه دارد….. با پایانی خوش…
لینکهای دانلود جابجا بودند لینک صحیح گذاشتم

قسمتی از داستان

سرد و خشن مانند دقایقی پیش باز تکرار کرد.
« نام نام خانوادگی …سن…؟
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…
به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب گرفت.
« شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…»
دیگر حتی پیشوند «قلی » اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.
« انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟»
دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
« من اون رونکشتم…»
صدای بازپرس این بار بلند شد. سرد و خشن.
« چرا انکار میکنی…؟توی صحنه ی قتل حضور داشتی…و با آلت قتل بالای سر مقتول نشسته بودی…! دوتا هم شاهد داری..جایی برای انکار نمی مونه…از اون گذشته همه دیدند که با مقتول دعوای لفظی داشتی و اون رو تهدید به قتل کردی…!»
نا امید چشم از او گرفت. او که آمده بود، برای پرونده اش قاتلی پیدا کند و فاتحانه برود.
این جا برایش آخر خط بود آخر همه ی داشته و باور هایش…

۱ نظر ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۱
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان تو را باید پرستید آیفون،جاوا،اندروید،کامپیوتر

دانلود رمان تو را باید پرستید - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید تو را باید پرستید آیفون،جاوا،اندروید،کامپیوتر

نوشته azinaz کاربر نودهشتیا


خلاصه:

پرستش دختری است شاد و سرزنده که با عمه و پسر عمه اش زندگی می کند. او درگیر احساسی است که عمه را وادار می کند او را به نزد روانپزشکی حاذق بفرستد و داستان و رازها اینگونه یکی پس از دیگری خود را نشان می دهند…پایان خوش

“به نام لایقترین برای پرستش”
خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد،
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد،
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد..
و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد،
خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران،
گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد..
و کرم کوچکی…پروانه ای زیبا….و کوهی سخت….
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد….
خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه…
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن….
ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد….
با تشکر از سراینده شعر سرکار خانم مریم سقلاطونی
۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۳
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان نیستی تا ببینی - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید و زیبای نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

نوشته mahtabiii75 کاربر نود و هشتیا


اززبان نویسنده رمان :

این رمان بابقیه ی رمانا یه فرق اساسی داره واون اینه که برگرفته از یه داستان واقعیه که در طول ۴سال پیش اتفاق افتاده…این رمان تموم اتفاقاتش واقعیه و فقط اسم شخصیتها تغییر کرده اونم به خواست خودشون بود تااذیت نشن!توی این رمان خودواقعیم با اسم واقعیم وشخصیت واقعیم حضوردارم…عکسای شخصیت هارو که انتخاب کردم عکس واقعی خودشون نیست ولی سعی کردم نزدیک ترین افراد رو از لحاظ چهره بهشون انتخاب کنم!داستان زندگی دوستم خیلی جالبه شاید اصلا باورتون نشه اما من تموم این رمانو بدون اغراق نوشتم وتمام اتفاقاتش واقعیه!امیدوارم تاآخرش همراهیم کنید وتوی صفحه ی نقد وپروفایل شخصیم نظرات سازنده تونو بنویسید منتظرم نذارید…خب دیگه زیاد پرحرفی نمیکنم میرم سراغ خلاصه ومقدمه ی داستان:
گذشته درچشمانم مانده است
عبورثانیه های ردشده درتمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت راباشقاوت تمام برروی حقایق بستی
صبورمیمانم وبی تفاوت میگذرم
که نفهمی هنوزهم دوستت دارم
بی تو بودن رامعنامیکنم باتنهایی وآسمان گرفته
آسمان پرباران چشمهایم
بیتو بودن رامعنا میکنم باشمع
باسوزش ناگریزشمعی بی پروانه
بی تو بودن راچگونه میتوان تفسیرکرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشواراست؟
درمیان انبوه آدمیان مردی ازتبارعشق…مردی ازتباردلدادگی مرا ازدوران کودکی ونوجوانیم جداساخت…ازدوران نوجوانی که مملوازشیطنت بود…وقلب مالامال از احساسم راپراز تنفرکرد.نفرت از خودش.ومن بابیرحمی تمام احساساتش رانادیده گرفتم…وعشقش راپوچ وپلید پنداشتم واوچه بامهربانی وسکوت ذره ذره درمقابل چشمانم آب شد ولی دم نزد…وچه باصبر وشکیبایی عشق ورزیدن رابه من آموخت…دوست داشتن رایادم داد ومن همچون شاگردی بازیگوش عشق واقعی راتجریه کردم ویادگرفتم…
نمیشودکه توباشی ومن ومن عاشقت نباشیم
فاصله رامعناکن باکتابی که زبانش آمدن است
دست بردیوارسیمانی بکش
لمس قلب من به همین آسانی است
بیراهی ای که به کوچه ی عشق میرسید
اشتباه نبود.
راه رااشتباه آمده بودم
پشیمان نیستم!
راهنماشده ام…پایان خوش
۰ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۷
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان کاش هنوزم عاشقم بودی یفون،جاوا،اندروید،pdf

دانلود رمان کاش هنوزم عاشقم بودی - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید ایرانی زیبای کاش هنوزم عاشقم بودی یفون،جاوا،اندروید،pdf

نوشته شهلا خودی زاده اربر نود هشتیا


خلاصه
دختری به ظرافت بلور… دختری به نرمی پر…. اما به سختی سنگ…مقاوم و محکم هم چون کوه….داستان روایت دختری که با مشکلات و فراز و نشیب های زندگیش می جنگه اما خوب هر آدمی یه جا هر چه قدر هم که مقاوم و قوی باشه باز هم احتیاج به یه حامی داره به کسی که بتونه بهش تکیه کنه و اون جایی که دختر قصه ی ما کم میاره….پایان خوش

قسمتی از داستان

نگاهش به تک درخت بزرگ و کهنسال حیاط خیره مانده بود… زاغ سیاهی که قار قار کنان از روی شاخه ی لخت و بی برگ چنار به پرواز درآمد او را افکارش بیرون کشید. دستی به پیشانی مرطوبش کشید و عرق نشسته بر آن را پاک کرد. هر گاه این گونه به فکر فرو می رفت تمام تن و بدنش خیس می شد. به آرامی از جا بلند شد و به سمت کمد لباسش رفت. دستش را به نرمی روی بدنه ی فلزی و رنگ و رو رفته ی آن کشید و نگاه غمگینش را دوباره در اتاق چرخاند. اتاقی که سال ها محل زندگیش بود.سال هایی که بالاخره با تمام سختی هایش به پایان رسیده بود. سال های بی کسی و تنهایی!
تمام زوایای اتاق را از نظر گذراند… سه کمد کوچک فلزی و سه تخت یک نفره، تنها وسایل اتاق بود و پنجره ی بزرگ و چوبی که رو به حیاط قرار داشت. پنجره های که بارها زمان دلتنگی هایش گوشه ای از آن می نشست و تا ساعتها در سکوت به بیرون خیره می شد و

۰ نظر ۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۰
نویسنده پست : پریسا
A-D-S