دانلود رمان نذار بشکنم کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید
تا چشمانش را گشود او را دید.
در اولین پلان زندگیش تنها هم بازیش او بود،کارگردان هم دقیقا،انگار همین را میخواست!
او نیز انگار تازه چشمانش را گشوده بود،آخر تا آن زمان هیچ کسی را جز خودش نمیدید،اما حال دید.
بازیگران دیگر صحنه غرقه در خوشحالی بودند؛ همه فیلم ها نقش های منفی دارند،اما آن روز حتی شخصیت های منفی فیلم هم شاد بودند!
همه چیز تقریبا خوب بود!
آنها با خودشان خوش بودند.انگار کسی همه دوربین ها رو خاموش و همه بازیگران رو اخراج کرده.تنها یک دوربین گذاشته که فقط یک کارگردان بالای سرش ایستاده.و همان دو بازیگر تقش اصلی.
آن دو بازیگر با هم بودند،انگار هیچ کس دیگری در این دنیا نبود،فقط آنها بودند که شب و روزشان را در کنار یک دیگر پر میکردند. و درتمام لحظات با هم بودنشان صدای خنده هایشان تا آسمان ها میرفت و گوش را کر میکرد.
باز هم همه چه خوب بود تا اینکه زمان جلو رفت و بازیگران دیگه ای هم به فیلم اضافه شدند....