رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

دانلود رمان در امتداد نقطه چین کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان جدید در امتداد نقطه چین برای کامپیوتر Pdf
دانلود رمان بسیار زیبای در امتداد نقطه چین برای گوشی اندروید و آیفون
رمان در امتداد نقطه چین با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ بیان
نویسنده: نگار قاسمی
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان در امتداد نقطه چین
تعداد صفحه: 64 Pdf
مقدمه رمان:
دلم بالکنی میخواهد رو به شهر ... و یک باد خنک و تاریکی ... یک فنجان بزرگ قهوه ! یک جرعه تو ... ، یک جرعه من ...! در سکوتی که در آن دو نگاه گره خورده باشد،بی کالم ... میدانی ؟ دلم یک » من « میخواهد برای » تو « و یک » تو « برای » من « و بازهم سه نقطه های بی پایان من ...
قسمتی از رمان:
با صدای دست و سوت و جیغ ، به خودم اومدم و فهمیدم که ، باید کم کم آماده ی رفتن بشم . آرزوی هر دختریه که عروس بشه ؛ اما نه اینجوری ! مامانم و خواهرم ، الیسا ، اومدن سمتم و دستمو گرفتن... الیسا ، دسته گل و دستم داد و با لبخند گفت : ـ آریسای ماهم عروس شد ! خوشبخت بشید . لبخندی زدم و گفتم : ـ مرسی عزیزم ! ایشاال عروسی خودت . مامان هم بغلم کرد و یکمم با مامان صحبت کردم . اطرافم و نگاه کردم . خواهر شوهرم ، مونا ، به سمتم اومدم و با لحن پر عشوه ای گفت : ـ زود باش دیگه ؛ داره دیر میشه ! سر تکون دادم و از آرایشگاه بیرون اومدم . جلوی در ، امیر ، ایستاده بود . فیلم بردار داشت بهمون میگفت که چی کار کنیم . داشتم کالفه میشدم...

نظرات  (۷)

سلام و خسته نباشی خدمت نویسنده 
رمان خوبی بود اگه اینقدر تند و سریع از کنار هر مسئله ای 
رد نمیشدی،ی نکته ای ک در رمانت ب اشتباه تکرار میکردی 
این بود ک کسی ک طلاق میگیره بهش میگن مطلقه ن بیوه.... 
ب امید رمانهای بهتر و زیبا از شما نویسنده گرامی 
با عرض سلام خدمت مدیر این وبلاگ و کسایی که نظر دادن 
متاسفانه به علت داشتن وقت کم و امتحاناتی که داشتم و همینطور چون اولین رمانم بود خیلی نتونستم عالی پیش ببرمش .
سپاس گذارم بابت محبتتون
یا حق

سلام

با مارال موافقم با ریتم خیییییییییییییییلیی تندی پیش رفت ولی درکل با فاکتور گرفتن از یه سر چیزا میشه گفت خوب بود خسته نباشی

سلام..... داستان خوبی بود اما بیشتر تو کار تقلید از بقیه ی رمان ها بود و سیر خیلی تندی رو طی میکرد و مشخص بود که نویسنده علاقه داره هرچه سریعتر تمومش کنه و به حالاتو رفتارو صحبته شخصیت ها بهایی داده نشده از طرفی هم یکمی حواستون پرت بوده و جاهایی از رمان رو با بی دقتی و حواس پرتی نوشتین..... رو هم رفته داستانه خوبی داشت اما کمی دقت هم نیاز داشت
سلام خسته نباشید به نویسنده وممنون ازوبلاگتون 
راستش داستان با به ریتم خیلی تند پیش رفت خییییلی خییییلی تند اما داستان خوبی داشت شاید اگر به مقدار درباره احساسات شخصیت ها نوشته میشد خیلی بهتر بود آگهی به سری بچه بازی ها و تقلید از رمان های دیگران رو نادیده بگیریم میشه گفت یک داستان خوب بود یا ریتم فوق العاده تند
Khili dastane zibaii dasht mamnoon😊
سلام خسته نباشی پایانش خوشه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
A-D-S