رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود کتاب داستان» ثبت شده است

دانلود رمان تردید در احساس کامپیوترpdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان زیبا تردید در احساس برای کامپیوتر Pdf

دانلود رمان عاشقانه تردید در احساس برای گوشی اندروید جاوا آیفون

رمان تردید در احساس با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ

لینک به دستور کارگروه محترم تعیین مصادیق محتوای مجرمانه حذف گردید

نویسنده : شمیم.خ

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبای تردید در احساس

حجم رمان :

۱.۷ مگابایت پی دی اف

۰.۹۶ مگابایت نسخه ی جاوا

۱.۰۸مگابایت نسخه ی اندروید

 به در خواست نویسنده لینک حذف شد

خلاصه رمان:

داستان درباره ی دختریه که برای اولین بار میخواد طعم شیرین عشق رو بچشه و شیرین و آن را احساس کند…اما این حس دوام نمیابد…چرا که هیچکس به این عشق راضی نیست…تردیدی عجیب ب وجود میاید میان عشق و دوست داشتن...

قسمتی از رمان:

ویوال بیدار میشی یا نه مثال کنکور داری؟
-اه مامان جان بذا بخوابم بخدا سال دیگه کنکور میدم باشه؟ -نه مثل اینکه
باید با اب یخ بیام سراغت
اخیش رفت منم بخوابم …هییییییییع چرا من منجمد شدم
-مااااااماااااان این چ کاریه؟
-تو که با زبون ادم پا نمیشی بدو بدو ک کنکور تموم شد هنوز تو خوابی
همینطوری ک داشتم غر میزدم راه افتادم سمت دستشووری اخه من ک هیچی نخوندم چطوری کنکور بدم…حاال خوبه
با بچه ها میریم تو راهم سرگرمم با اونا هرچند ک میدونم امسال هیچ کدوممون قبول نمیشم چون همه ش مسخره
بازی در اوردیم. . .
تا رسیدن ب محل برگزاری کنکور با دوستام مسخره بازی در اوردیم من یکی ک ب معنای واقعی افتضاح کنکورر
دادم دوستامو ک دیگه نمیدونم
اه این کدوم بیشعوری بود پاش گیر کرد ب پشت پای من منم ک در حد انفجار بودم و منتظر یک کبریت بودم ک
منفجر شم ک این باعث انفجار من شد
-هوووووی کوری مگه نمیبینی ها؟
-خانوم محترم من حواسم نبود پام ب پشت پای شما خورد این ک دیگه دعوا
کردن نمیخواد
-دعوا کردن نمیخواد ها؟ نمیخواد ؟نزدیک بود بخورم زمین کور…برو اب هویج بخور تا ببینی
-من معذرت میخوام
۲ نظر ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۱
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان پایان خط کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان زیبا پایان خط برای کامپیوتر Pdf

دانلود رمان پایان خط برای گوشی موبایل اندروید و آیفون

رمان پایان خط با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ

نودیسنده : رقیه مستمع

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبا پایان خط

حجم رمان :

۴.۸۸ مگابایت پی دی اف

۱.۲۳ مگابایت نسخه ی اندروید


خلاصه رمان:

باورم نمیشه زمان با این سرعت گذشته و من به اینجا رسیده ام من باقی مانده ام تنهای تنها.
در یک خانواده کم جمعیت به دنیا آمدم پدر و مادرم متعلق به خانواده پر جمعیتی بودند و خواهر و برادر زیاد داشتند.
ولی با اختلافاتی که بین آنها وجود داشت همیشه قهر بودند و با کسی رفت و آمد نمیکردند و با هم به این نتیجه رسیده بودند که نباید بچه دار شوند و….

قسمتی از رمان:
باورم نمیشه زمان با این سرعت گذشته و من به اینجا رسیده ام من باقی مانده ام تنهای تنها.
در یک خانواده کم جمعیت به دنیا آمدم پدر و مادرم متعلق به خانواده پر جمعیتی بودند و خواهر و برادر زیاد داشتند.
ولی با اختلافاتی که بین آنها وجود داشت همیشه قهر بودند و با کسی رفت و آمد نمیکردند و با هم به این نتیجه رسیده بودند که نباید بچه دار شوند و سالها روی حرفشان بودند تا اینکه به خواست خدا من هدیه ای برای آنها شدم با اینکه من را نمیخواستند ولی تمام عمرشان را برای خوشبختی و خوشحالی من صرف کردند.
کودکیم را توی مهدکودک و همراه بچه های دیگه بزرگ شدم چیز زیادی یادم نمیاد از دوران مدرسه ولی روز اول را به خوبی یادم میاد بچه های دیگه گریه میکردند ولی من میخندیدم گریه آنها برایم معنی نداشت یکه تاز خانواده بودم هر چی میخواستم برایم مهیا بود.
پدر و مادرم زیاد عاطفی نبودند و من وابستگی عاطفی نسبت به آنها نداشتم به همین خاطر مستقل بزرگ شدم و اختیارم دستم بود.
دوران ابتدایی و راهنمایی خیلی ساده و بدون هیچ اتفاق خاصی گذشت.
اما دبیرستان، حالا که فکر میکنم بهترین روزهای زندگیم و بهترین خاطراتم مربوط به آن موقع است.
۴ نظر ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۱۱
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان سحر کامپیوتر،pdf،ایفون،اندروید

دانلود رمان زیبای سحر برای گوشی pdf

دانلود رمان جدید سحر برای گوشی اندروید و آیفون

رمان سحر با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ

نویسنده : آیدا ماهه

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان سحر

حجم رمان :

۴.۸ مگابایت پی دی اف

۱.۵۳ مگابایت نسخه ی اندروید


خلاصه رمان:
داستان درباره ی دختری به اسم سحر هستش که تو رشته ی کامپیوتر سال سوم هنرستانه و قراره که از طرف هنرستان به یک اردوی بیست روزه بره,اما توی این سفر یه اتفاقی براش میفته که باعث میشه روند زندگیش عوض بشه و …
۷ نظر ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۲
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان روزهای خاکستری کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان عاشقانه روزهای خاکستری برای کامپیوتر Pdf
دانلود رمان جدید روزهای خاکستری برای گوشی اندروید و آیفون
رمان روزهای خاکستری با لینک مستقیم رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
نویسنده : هانیه حدادی اصل
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان روزهای خاکستری
حجم رمان :
۴.۱۵ مگابایت پی دی اف
۱.۲مگابایت نسخه ی اندروید

خلاصه ی رمان:

داستان درباره ی دختر و پسری به اسم سها و سیاوشه که از بچگی به اسم هم بودند و قرار بوده که باهم ازدواج کنند.در عین حال که اطرافیان اصرار داشتن که این دو تا با هم ازدواج کنند .این اصرار باعث میشد که تنفر این دو نفر از هم بیشتر بشه.تا اینکه سها عاشق پسری به اسم کامیاب میشه و …

۴ نظر ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۸
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان چیزی برای آرامش کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان زیبای چیزی برای آرامش برای گوشی اندروید و آیفون
دانلود رمان چیزی برای آرامش برای کامپیوتر پی دی اف
رمان چیزی برای آرامش با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
نویسنده : vahshatnak
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان چیزی برای آرامش

حجم رمان :
۱.۱۶ مگابایت پی دی اف
۱.۴۳ مگابایت نسخه ی اندروید

خلاصه ی رمان:

آزاده زن متاهلی است که فکر میکنه همسرش مدتی است نسبت به او بی توجه شده …. از اون طرف به صورت اتفاقی نیما خواستگار سابقش رو میبینه … اون فکر میکنه این برخورد تصادفیه در صورتی که …

قسمتی از رمان :
 صدای شکسته شدن تخم مرغ سکوت خانه را برهم زد!تخم مرغ درون ماهی تابه جلز و ولز میکرد,حوصله غذا پختن نداشتم همین تخم مرغ برای خفه کردن صدای شکمم کافی بود,یادم نمی آید آخرین بار کی غذا پختم یا اگر پختم باآمید غذا خورده باشم!همیشه تنها سر میز نشستم,لقمه ای نان در دهان گذاشتم و شروع به خوردن کردم غذا که تمام شد آهی از ته دل کشیدم و ماهی تابه را به درون ظروف شویی قرار دادم بااینکه دیگر ظرفی در سینک جای نمیگرفت هیچ حوصله ظرف شستن نداشتم!به سمت تخت خواب دو نفره درون اتاق رفتم و پتو را تازیر گلویم بالا کشیدم خیلی سردم بود انگار همه جا سرد شده بود شب سردی بود به پهلو خوابیدم و نگاهی به ساعت رو میزی انداختم که عدد یک را نشان میداد شدیدا احساس تنهایی میکردم چیزی ق*****م را میفشرد حسی نامعلوم چشم هایم را تر کرده بود در تاریکی شب اشک میریختم هرچه رشته داشتم پنبه شده بود هرچه رویا داشتم کا***** شده بود پراز حسرت بودم پلک های بسته ام را محکم فشردم و بعد با یک خیز از روی تخت بلند شدل و بطرف یخچال پریدم بسته ای قرص خواب بیرون آوردم و یکی از آن سفید رنگ هارا درجا بلعیدم دوباره راهی رخت خواب شدم واز اینکه از دست افکار ناراحت کننده ام خلاص شدم *****خند زدم چند لحظه بعد به خواب رفته بودم . . . صبح بدی بود,هوا واقعا سرد بود,همه جا یخ زده و برفی بود,سرم را از پنجره بیرون آوردم و پنجره رابستم,به امید فکر میکردم که نکند تصادف کند باخود فکر میکردم یعنی دیشب کجا بوده?خواستم از اتاق بیرون بروم که یک جفت جوراب گلوله شده ی بدبو توجه ام...
۰ نظر ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۴۰
نویسنده پست : پریسا
A-D-S