دانلود رمان نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت
دانلود رمان جدید و زیبای نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت
نوشته mahtabiii75 کاربر نود و هشتیا
اززبان نویسنده رمان :
دانلود رمان جدید و زیبای نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت
نوشته mahtabiii75 کاربر نود و هشتیا
اززبان نویسنده رمان :
دانلود رمان جدید ایرانی زیبای کاش هنوزم عاشقم بودی یفون،جاوا،اندروید،pdf
نوشته شهلا خودی زاده اربر نود هشتیا
خلاصه
دختری به ظرافت بلور… دختری به نرمی پر…. اما به سختی سنگ…مقاوم و محکم هم چون کوه….داستان روایت دختری که با مشکلات و فراز و نشیب های زندگیش می جنگه اما خوب هر آدمی یه جا هر چه قدر هم که مقاوم و قوی باشه باز هم احتیاج به یه حامی داره به کسی که بتونه بهش تکیه کنه و اون جایی که دختر قصه ی ما کم میاره….پایان خوش
قسمتی از داستان
نگاهش به تک درخت بزرگ و کهنسال حیاط خیره مانده بود… زاغ سیاهی که قار قار کنان از روی شاخه ی لخت و بی برگ چنار به پرواز درآمد او را افکارش بیرون کشید. دستی به پیشانی مرطوبش کشید و عرق نشسته بر آن را پاک کرد. هر گاه این گونه به فکر فرو می رفت تمام تن و بدنش خیس می شد. به آرامی از جا بلند شد و به سمت کمد لباسش رفت. دستش را به نرمی روی بدنه ی فلزی و رنگ و رو رفته ی آن کشید و نگاه غمگینش را دوباره در اتاق چرخاند. اتاقی که سال ها محل زندگیش بود.سال هایی که بالاخره با تمام سختی هایش به پایان رسیده بود. سال های بی کسی و تنهایی!
تمام زوایای اتاق را از نظر گذراند… سه کمد کوچک فلزی و سه تخت یک نفره، تنها وسایل اتاق بود و پنجره ی بزرگ و چوبی که رو به حیاط قرار داشت. پنجره های که بارها زمان دلتنگی هایش گوشه ای از آن می نشست و تا ساعتها در سکوت به بیرون خیره می شد و
دانلود رمان جدید ندیدنت سخته کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت
نوشته ♧deldar♧ کاربر نود و هشتیا
خلاصه:
ماهک درست شب تولدش میفهمه نامادری و پدرش برگشتن…خاطرات تلخ گذشته مث یه فیلم از جلوی چشماش رد میشه!
ماهک ۲۳ سال رو بدون مهر مادری و محبت پدری بزرگ میشه و به خاطر بهم خوردن نامزدیش از لحاظ روحی تا یه مدت دچار مشکل میشه…در حال حاضر با مادر بزرگش (مادر مادرش )زندگی میکنه ..مادر جونش تموم دنیاشه و از هر مادر و پدری بهش نزدیک تره!
تو اوج بحران روحی که داره و برگشتن پدرش با اومدن خانومی به مزونش و پسندیدن اون برای پسرش زندگی ماهک دستخوش تغییراتی میشه!
یه رمان عاشقانه _اجتماعیه و نسبتا طنز با موضوعی واقعی البته تا بعد از ورود امیرحسین
صدای فریادش کل خونه رو پر کرده بود:
_اون دخترمه!دخترم کجاست؟من باید ببینمش!بایددد…
_اون دختر تو نیست!۱۸ساله که دختر تو نیست…دختر مامانه!نه دختر تو…
صدای پوزخندش بدجور روی مخم تاتی تاتی میکرد…چه راحت میگفت دخترم!
دستامو مشت کرده بودم که فقط آروم باشم…به عزیزترینم قول داده بودم که عصبی نشم و سکوت کنم…اما مگه میشد؟مگه این بغض لعنتی میذاشت که آروم باشم؟
_دختر من نیست؟!!هه جالبه؟میبینی خانوم میگه بچه من نیست؟تو اصلا چیکارشی هان؟تو رو سننه؟طرف حسابم تو نیستی پس دخالت…
خلاصه:
داستان زندگی دختری به اسم ترنم..که نمی خواد زیر بار یه ازدواج اجباری بره..چون این ازدواج یه جور معامله ست برای دو نفر دیگه..برای همین با شخص دیگه ای ازدواج می کنه که دوستش داره..خیلی سریع که مهلت جلوگیری از این ازدواج رو به اون دو نفر نمی ده و این براش گرون تموم می شه…پایان خوش
نمیدونم خوشبختی سهم منه یا بدبختی
نمیدونم آخر این زندگی قراره چی بشه
فقط میدونم مـن میخوام زندگیمو خودم بسازم
با همه سختی هاش..تا به خوشبختی برسم
یه همپا میخوام..ولی تـو..
تو همپــآی من نیستی
من نا امید نمیشم..میگردم..باید پیداش کنم
پیدا کنم همپــآی خوشبختی هایی که شاید در انتظارمهـ…
دانلود رمان جدید گیسو کمند pdf،اندروید،جاوا،ایفون
نوشته نگین حبیبی کاربر نگاه دانلود
خلاصه:
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته..
مقدمه:
من یه دخترم..
یه دختر ساده…دست و پاچلفتی و خدای سوتی!
هیچ چیز جذابی ندارم..
نه چشم رنگی..نه موهای بلوند و نه لحن صحبت خوب!
دو جفت چشم مشکی و موهای قهوه ای و تموم!
حالا من باید وارد یه بازی بشم…
یه بازیه سخت!
یه بازی عذاب آور و طاقت فرسا…
که معلوم نیست آخرش به سر منه بیچاره چی میاد!
ژانر:اکشن…طنز..عشقولی…
من ناز نمیکشم دلت خواست برو ، کج کج نکنم نگاه و” یکراست” برو… هرجور که مایلی بزن قید مرا ، هرچند دلم یکه و تنهاست، برو… دیگر نکشم منت” مهتابت” را ، “تاریکی” از این به بعد زیباست، برو…! خودخواهی و در فکر خودت هستی و بس، پس خواهش و التماس، بیجاست، برو… روراست بگویم نه من آن “مجنونم” نه در سر تو هوای “لیلا”ست، برو… یک لحظه نگاه هم نکن، پشت سرت در، روی تو و خاطره ها “واست” برو… از اول کار، اشتباه از من بود ؛ آری همه” از ماست که بر ماست” برو… بی معرفتی ولی ندارم گله ای؛ این رسم همیشه های دنیاست، برو… یک روز که دلتنگ شدی میفهمی ؛ حسرت “تو”ی هرگز نشد “ما”ست، برو..!!!