دانلود رمان ستاره سرد کامپیوتر، جاوا، اندروید، pdf، ایفون

کجا تشریف می برین، برسونیم تون.
« پسره جا می خوره ومی گه »
خیلی ممنون، مزاحم نمی شم.
فریبا : چه مزاحمتی؟ بفرمائین خواهش می کنم!
« پسره که تو صورتش حالت بلاتکلیفی معلومه، می گه »
خیلی ممنون ولی فکر نکنم مسیرمون یکی باشه!
مریم : اتفاقا برعکس! ماهام همونجا می ریم که شما می خواین برین!
فریبا : نترسین آقا پسر! فقط می خوایم کمک کنیم!
تا فریبا می گه نترسین پسره، انگار که بهش برخورده باشه، با اکراه در عقب رو وا می »
کنه و سوار می شه . شهره، با قفل مرکزی، درها رو قفل می کنه !تا ضامن در طرف پسره
می ره پایین، پسره وحشت می کنه اما هیچ نمی گی . شهره حرکت می کنه که فریبا به
« پسره می گه
ببخشین، حضرتعالی چند سال شونه؟
اسم : هما
فامیل : صفاری پور اصفهانی
متولد ۶۹٫۱۲٫۱۲
مجرد
کارشناسی ارشد روانشناسی
خانوم پور اصفهانی از کِی و چند سالگی نویسندگی رو شروع کردیدو چی شد که دست به قلم شدید ؟
از بچگی … شاید حدودا ده سالگی علاقه خاصی به نوشتن داشتم اما نمیدونستم این یه استعداد منحصر ب فرده فکر میکردم همه میتونن بنویسن. به مرور زمان متوجه شدم اینطور نیست برخی از افراد حتی از نوشتن یک انشای کوتاه هم عاجز هستند.