داستان آموزنده عاشقانه مادر
رمان کوتاه بسیار زیبای مادر
پس از ۲۱ سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با کس دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
آن زن مادرم بود که ۱۹ سال پیش از این بیوه شده بود. ولی مـشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم…
جهت خواندن به ادامه رمان مراجعه کنید ...
۰ نظر
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۵