نویسنده : mehrsa_m
تعداد صفحات : 827
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان :
پریماه یه دختر تنهاست که غمها و کمبودهای زیادی توی زندگیش داره . سعی میکنه این کمبوداشو برطرف کنه . ولی همیشه هم راه درست و نمیره . بعضی وقتا هم چوب ندونم کاریاش و میخوره . تصمیم میگیره خودش و وارد زندگی پسری بکنه تا بتونه زندگی راحتی داشته باشه ولی..
قسمتی از داستان :
ظرف سالاد و وسط میز گذاشتم . نگاه آخر و به میز شامم انداختم . همه چی تکمیل بود . برای بار صدم نگاهم روی ساعت دیواری آشپزخونه افتاد . پس چرا نمی اومد ؟! دلم به شور افتاده بود .
به سمت تلفن رفتم . شمارش و گرفتم . برای بار پنجم !
- دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد . . .
منتظر بقیش نشدم . کلافه تلفن و قطع کردم . صدای آریا افکار بد و از سرم بیرون کرد .
- مامان گشنمه .
نگاهی به صورت معصوم پسرک 6 سالم انداختم . سعی کردم بر خلاف نگرانیم به صورتش لبخند بزنم . گفتم :
- میز و چیدم عزیزم . الان برات غذا میکشم .
به سمت آشپزخونه رفتم . آریا دنبالم میومد . روی صندلی نشست . نگاهم دوباره روی ساعت چرخید 9:15 رو نشون میداد . نفسم و بیرون دادم . برای آریا غذا کشیدم . با ولع مشغول خوردن شد . کنارش نشستم و نگاهم و بهش دوختم . نگاه کردن بهش خوب بود ! همه ی نگرانیام و از بین میبرد .