رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رمان 98ia» ثبت شده است

دانلود رمان تو را باید پرستید آیفون،جاوا،اندروید،کامپیوتر

دانلود رمان تو را باید پرستید - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید تو را باید پرستید آیفون،جاوا،اندروید،کامپیوتر

نوشته azinaz کاربر نودهشتیا


خلاصه:

پرستش دختری است شاد و سرزنده که با عمه و پسر عمه اش زندگی می کند. او درگیر احساسی است که عمه را وادار می کند او را به نزد روانپزشکی حاذق بفرستد و داستان و رازها اینگونه یکی پس از دیگری خود را نشان می دهند…پایان خوش

“به نام لایقترین برای پرستش”
خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد،
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد،
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد..
و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد،
خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران،
گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد..
و کرم کوچکی…پروانه ای زیبا….و کوهی سخت….
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد….
خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه…
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن….
ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد….
با تشکر از سراینده شعر سرکار خانم مریم سقلاطونی
۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۳
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان حس تازه آیفون،جاوا،اندروید،pdf،کامپیوتر

دانلود رمان حس تازه - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید حس تازه آیفون،جاوا،اندروید،pdf،کامپیوتر

نوشته  ..Lavinsem..کاربر نود و هشتیا


خلاصه:

دختر قصه ی ما دختری مغرور و شیطون و دوست داشتنیه. همه اونو به شاد و پر انرژی بودن میشناسن..اون برخلاف روحیه شادش اعتقادی به عشق و عاشق شدن ونسبت به جنس مخالف کششی نداره. فکر میکنه میتونه تا همیشه برای خودش باشه و نیازی به یه مذکر تو زندگیش نداره. اما آیا واقعا تا آخر میتونه همین رویه رو پیش بگیره؟..
با مشکلاتی که توی زندگیش پیش میاد سعی میکنه همه چیز رو اونطور که میخواد پیش ببره…پایان خوش

این داستان پر ازقسمتای طنز و خنده داره
همینطور پر از گریه و تنش و قسمتای ناراحت کننده


آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان را نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست…
دوست میدارمش
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را
دوست میدارمش…


۰ نظر ۲۰ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۵
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان نیستی تا ببینی - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید و زیبای نیستی تا ببینی کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

نوشته mahtabiii75 کاربر نود و هشتیا


اززبان نویسنده رمان :

این رمان بابقیه ی رمانا یه فرق اساسی داره واون اینه که برگرفته از یه داستان واقعیه که در طول ۴سال پیش اتفاق افتاده…این رمان تموم اتفاقاتش واقعیه و فقط اسم شخصیتها تغییر کرده اونم به خواست خودشون بود تااذیت نشن!توی این رمان خودواقعیم با اسم واقعیم وشخصیت واقعیم حضوردارم…عکسای شخصیت هارو که انتخاب کردم عکس واقعی خودشون نیست ولی سعی کردم نزدیک ترین افراد رو از لحاظ چهره بهشون انتخاب کنم!داستان زندگی دوستم خیلی جالبه شاید اصلا باورتون نشه اما من تموم این رمانو بدون اغراق نوشتم وتمام اتفاقاتش واقعیه!امیدوارم تاآخرش همراهیم کنید وتوی صفحه ی نقد وپروفایل شخصیم نظرات سازنده تونو بنویسید منتظرم نذارید…خب دیگه زیاد پرحرفی نمیکنم میرم سراغ خلاصه ومقدمه ی داستان:
گذشته درچشمانم مانده است
عبورثانیه های ردشده درتمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت راباشقاوت تمام برروی حقایق بستی
صبورمیمانم وبی تفاوت میگذرم
که نفهمی هنوزهم دوستت دارم
بی تو بودن رامعنامیکنم باتنهایی وآسمان گرفته
آسمان پرباران چشمهایم
بیتو بودن رامعنا میکنم باشمع
باسوزش ناگریزشمعی بی پروانه
بی تو بودن راچگونه میتوان تفسیرکرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشواراست؟
درمیان انبوه آدمیان مردی ازتبارعشق…مردی ازتباردلدادگی مرا ازدوران کودکی ونوجوانیم جداساخت…ازدوران نوجوانی که مملوازشیطنت بود…وقلب مالامال از احساسم راپراز تنفرکرد.نفرت از خودش.ومن بابیرحمی تمام احساساتش رانادیده گرفتم…وعشقش راپوچ وپلید پنداشتم واوچه بامهربانی وسکوت ذره ذره درمقابل چشمانم آب شد ولی دم نزد…وچه باصبر وشکیبایی عشق ورزیدن رابه من آموخت…دوست داشتن رایادم داد ومن همچون شاگردی بازیگوش عشق واقعی راتجریه کردم ویادگرفتم…
نمیشودکه توباشی ومن ومن عاشقت نباشیم
فاصله رامعناکن باکتابی که زبانش آمدن است
دست بردیوارسیمانی بکش
لمس قلب من به همین آسانی است
بیراهی ای که به کوچه ی عشق میرسید
اشتباه نبود.
راه رااشتباه آمده بودم
پشیمان نیستم!
راهنماشده ام…پایان خوش
۰ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۷
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان کاش هنوزم عاشقم بودی یفون،جاوا،اندروید،pdf

دانلود رمان کاش هنوزم عاشقم بودی - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید ایرانی زیبای کاش هنوزم عاشقم بودی یفون،جاوا،اندروید،pdf

نوشته شهلا خودی زاده اربر نود هشتیا


خلاصه
دختری به ظرافت بلور… دختری به نرمی پر…. اما به سختی سنگ…مقاوم و محکم هم چون کوه….داستان روایت دختری که با مشکلات و فراز و نشیب های زندگیش می جنگه اما خوب هر آدمی یه جا هر چه قدر هم که مقاوم و قوی باشه باز هم احتیاج به یه حامی داره به کسی که بتونه بهش تکیه کنه و اون جایی که دختر قصه ی ما کم میاره….پایان خوش

قسمتی از داستان

نگاهش به تک درخت بزرگ و کهنسال حیاط خیره مانده بود… زاغ سیاهی که قار قار کنان از روی شاخه ی لخت و بی برگ چنار به پرواز درآمد او را افکارش بیرون کشید. دستی به پیشانی مرطوبش کشید و عرق نشسته بر آن را پاک کرد. هر گاه این گونه به فکر فرو می رفت تمام تن و بدنش خیس می شد. به آرامی از جا بلند شد و به سمت کمد لباسش رفت. دستش را به نرمی روی بدنه ی فلزی و رنگ و رو رفته ی آن کشید و نگاه غمگینش را دوباره در اتاق چرخاند. اتاقی که سال ها محل زندگیش بود.سال هایی که بالاخره با تمام سختی هایش به پایان رسیده بود. سال های بی کسی و تنهایی!
تمام زوایای اتاق را از نظر گذراند… سه کمد کوچک فلزی و سه تخت یک نفره، تنها وسایل اتاق بود و پنجره ی بزرگ و چوبی که رو به حیاط قرار داشت. پنجره های که بارها زمان دلتنگی هایش گوشه ای از آن می نشست و تا ساعتها در سکوت به بیرون خیره می شد و

۰ نظر ۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۰
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان ندیدنت سخته کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان ندیدنت سخته - www.negahdl.com

دانلود رمان جدید ندیدنت سخته کامپیوتر،ایفون،pdf،تبلت

نوشته ♧deldar♧ کاربر نود و هشتیا


خلاصه:
ماهک درست شب تولدش میفهمه نامادری و پدرش برگشتن…خاطرات تلخ گذشته مث یه فیلم از جلوی چشماش رد میشه!
ماهک ۲۳ سال رو بدون مهر مادری و محبت پدری بزرگ میشه و به خاطر بهم خوردن نامزدیش از لحاظ روحی تا یه مدت دچار مشکل میشه…در حال حاضر با مادر بزرگش (مادر مادرش )زندگی میکنه ..مادر جونش تموم دنیاشه و از هر مادر و پدری بهش نزدیک تره!
تو اوج بحران روحی که داره و برگشتن پدرش با اومدن خانومی به مزونش و پسندیدن اون برای پسرش زندگی ماهک دستخوش تغییراتی میشه!

 

یه رمان عاشقانه _اجتماعیه و نسبتا طنز با موضوعی واقعی البته تا بعد از ورود امیرحسین


صدای فریادش کل خونه رو پر کرده بود:
_اون دخترمه!دخترم کجاست؟من باید ببینمش!بایددد…
_اون دختر تو نیست!۱۸ساله که دختر تو نیست…دختر مامانه!نه دختر تو…
صدای پوزخندش بدجور روی مخم تاتی تاتی میکرد…چه راحت میگفت دخترم!
دستامو مشت کرده بودم که فقط آروم باشم…به عزیزترینم قول داده بودم که عصبی نشم و سکوت کنم…اما مگه میشد؟مگه این بغض لعنتی میذاشت که آروم باشم؟
_دختر من نیست؟!!هه جالبه؟میبینی خانوم میگه بچه من نیست؟تو اصلا چیکارشی هان؟تو رو سننه؟طرف حسابم تو نیستی پس دخالت…

۰ نظر ۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۲:۰۱
نویسنده پست : پریسا
A-D-S