رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رمان 98ia» ثبت شده است

داستان آموزنده انتخاب همسر برای شاهزاده چین

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند.
وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت...
جهت خواندن ادامه داستان آموزنده به ادامه رمان مراجعه کنید...
۳ نظر ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۱
نویسنده پست : پریسا

داستان آموزنده نامه دختر زیبای 24 ساله و پاسخ رئیس ثروتمند!

یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامه‌ای بدین مضمون نوشته است:
 می‌خواهم در آنچه اینجا می‌گویم صادق باشم. من 24 سال دارم. جوان و بسیار زیبا، خوش‌اندام، خوش هیکل، خوش بیان، دارای تحصیلات آکادمیک و مسلط به چند زبان دنیا هستم.

 آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم. شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست، اما حتی درآمد سالانه یک میلیون دلار در نیویورک هم به طبقه متوسط تعلق دارد.

جهت خواندن داستان آموزنده به ادامه مراجعه کنید ...

۰ نظر ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۴۳
نویسنده پست : پریسا

داستان آموزنده زیبای بخت با من نیست

رمان کوتاه بخت با من نیست

روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود. او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: “ای مرد کجا می روی؟”

جهت خواندن به ادامه رمان مراجعه کنید ...

۰ نظر ۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۸
نویسنده پست : پریسا

داستان آموزنده عاشقانه مادر

رمان کوتاه بسیار زیبای مادر
پس از ۲۱ سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با کس دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
آن زن مادرم بود که ۱۹ سال پیش از این بیوه شده بود.  ولی مـشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم…
جهت خواندن به ادامه رمان مراجعه کنید ...
۰ نظر ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۵
نویسنده پست : پریسا

داستان آموزنده واقعی " درباره کما "

"کما" حالتی است که در آن فرد هوش و حواسی ندارد اما همچنان بدنش کار می کند. به نوعی می توان این حالت را یک بیهوشی بسیار قوی دانست که در اثر ضربه های سخت به سر ایجاد می شود.
باشگاه خبرنگاران: "کما" حالتی است که در آن فرد هوش و حواسی ندارد اما همچنان بدنش کار می کند. به نوعی می توان این حالت را یک بیهوشی بسیار قوی دانست که در اثر ضربه های سخت به سر ایجاد می شود.
 تصادف و آسیب های مغزی در کنار خود کما را به همراه دارند که باعث می شود فرد مصدوم چند روزی را در میان زندگی و مرگ بگذراند. این حالت ممکن است برای بسیاری تنها یک مدت خاص باشد و پس از آن همه چیز به روال عادی بازگردد اما برای عده ای کما می تواند نقطه تحول باشد...
۱ نظر ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۱
نویسنده پست : پریسا
A-D-S