رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رایگان رمانهای ایرانی» ثبت شده است

دانلود رمان کوه غرور کامپیوتر،pdf،ایفون،اندروید

دانلود رمان زیبا کوه غرور برای کامپیوتر و لپ تاپ Pdf
دانلود رمان زیبا کوه غرور برای گوشی اندروید آیفون
رمان کوه غرور با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
لینک به دستور کارگروه محترم تعیین مصادیق محتوای مجرمانه حذف گردید
نویسنده: خانم mahtabiii75
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبای کوه غرور
تعداد صفحات : ۳۵۸

خلاصه رمان:
داستانمون داستان زندگیه پسری به اسم سام هستش! بر اثر اتفاقاتی میافته زندان اما بعد از اینکه از زندان آزاد میشه دیگه اون سام سایق نیست !اونقدراز آدمای دور واطرافش متنفره که کسی جز خودش براش مهم نیست! سرد شده خشک شده مغرور شده از همه کینه به دل داره اما… داستان این جوری نمیمونه!اونقدر اتفاقات هیجان انگیز میافته که سام…
قسمتی از رمان:
آری من یک مَردم. همان جنس قدرتمند آدمی. همان جنسی که نر است. غرور دارم. گویند غرورم بر بازوان خویش است. لطافتی در پوستم نخواهی یافت. صورتم پر از ریش است. رو سفید نیستم،من سیاهم.من مغرورم و دلسوزیت را نمی خواهم.حرفش را نزن. من صبر دارم اما شکیبا نیستم. گوش کن! من مثل تو زیبا نیستم. آری من مردم. گویند بی دردِ بی دردم. جوانم و پیشانیم پر از چین است.از بس که اخم کردم.ازمن نه گریه خواهی دید نه یک خنده.آری من همان مردم، لجباز و یک دنده. سرد و بی روح، میزبان یک میهمانم، یک کوه اندوه. در وجودم قطره ای احساس نیست. یک ذره میلم به بوییدن گل یاس نیست. سفر کن به اعماق قلبم.آنجا ازعشق بپرس. شک نکن که خواهند گفت عشق چیست؟آری تو خیال کن مرد این است و من همان مردم.مردی که مثل تو دردمند نیست. مثل تو عاشق نمی شود. ارزشمند نیست. همین است که گاهی به آسانی دل می بازم.چشمانم را می بندم و با پای برهنه و زخمی هم که شده می تازم، بدون خستگی، به سمت دنیای وابستگی، تا رسیدن می رسم اما تو را هیچ باکی نیست.چون مرد ارزشش را ندارد. چون تو خیلی زیرکی آری خیلی و زیرکانه،زود می فهمی که در وجودم ذره ای پاکی نیست .آری من خاکیم و تو پاکی. زیرا که حتی کفش تو خاکی نیست.آری من همان مردم. من از سنگم و این تویی که از آبی. صدایم گوش خراش است و همه می گویند...
۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۰
نویسنده پست : پریسا

دانلود رمان برای خوب بودن حالم کامپیوتر،pdf،ایفون،اندروید

دانلود رمان عاشقانه برای خوب بودن حالم برای کامپیوتر و لپ تاپ Pdf
دانلود رمان زیبا برای خوب بودن حالم برای گوشی آیفون اندروید جاوا
رمان برای خوب بودن حالم با لینک مستقیم و رایگان از سرور اختصاصی وبلاگ
لینک به دستور کارگروه محترم تعیین مصادیق محتوای مجرمانه حذف گردید
نویسنده : رهایش
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان زیبای برای خوب بودن حالم
خلاصه رمان:
زندگى ادمها، ادمهایی که سرگرم روزمرگیهاشون هستن، ساده از کنار هم میگذرن. روز رو به شب و شب رو به روز میرسونن، ولى، یه جا و تو یه نقطه زندگیها به هم گره میخوره و امروز و فردا ها با هم عجین میشه. براى خوب شدن حالشون، براى خوب شدن حالمون قدم میذاریم تو مسیر سرنوشت، میسازیم با هم عاشقانه هایی رو که شاید رویای خیلی از ماها باشه...
۱ نظر ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۵۹
نویسنده پست : پریسا

اس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س) و ایام فاطمیه 1394

ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت / زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ / ای وسعت دلهای شکسته ، حَرَمت . . .

 

♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س) و ایام فاطمیه 1394♦♦♦♦♦♦♦♦

 

دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی/افتاده نخ چادر او دست نسیمی/درخانه ی زهرا همه معراج نشین اند/آنجاکه به جز چادراو نیست گلیمی. یازهرا

 

♦♦♦♦♦♦♦♦ااس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س) و ایام فاطمیه 1394♦♦♦♦♦♦♦♦

 

حجاب، همان چادری بود که پشت درب خانه سوخت ولی ازسرفاطمه (س)نیفتاد. یازهرا.

 

♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس شهادت حضرت فاطمه♦♦♦♦♦♦♦♦

 

این جمعه بیا به فکر مادر باشیم در فکر عزای یاس پرپر باشیم هر جمعه اگر ز حجر تو خون خوردیم این هفته به یاد پهلو و در باشیم.

 

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۲۹
نویسنده پست : پریسا

داستان کوتاه جالب : خانه ای با پنجره های طلایی

 پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....

۰ نظر ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۵
نویسنده پست : پریسا

داستان کوتاه بی تفاوت

 وقتی در اتاق را باز کردم او آن‌جا کنارِ بخاری روی صندلی راحتی‌اش نشسته بود و در سکوت و آرامشی که او در نظر من بزرگ جلوه می‌داد به رویم نگریست و آن وقت مثلِ این که صدای به هم خوردن پنجره‌ها ناگهان او را از خوابِ رویا بار و شیرینی بیدار کرده باشد آهسته گفت:

«عجب!... شما هستید، بفرمایید، خواهش می‌کنم بفرمایید.»

با اندوه پیش رفتم، قدم‌هایم مرا می‌کشیدند، انتظار نداشتم که بعد از یک هفته دوری و قهر این‌قدر بی‌تفاوت مرا استقبال کند. فکر می‌کردم با همة کوششی که او برای پنهان کردنِ احساساتش می‌کند باز من خواهم توانست بعد از یک هفته، در اولین دیدار بارقة ضعیفی از شادی و خوش‌بختی آنی را در چشمانِ او بیدار کنم و با این همه ترسیدم به چشمانش نگاه کنم. ترسیدم در چشم‌های او با سنگی روبه‌رو شوم که بر روی آن هیچ نشانی از آن‌چه که من جست‌وجو می‌کردم نقش نشده باشد. پیش خودم فکر کردم:
۰ نظر ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۱
نویسنده پست : پریسا
A-D-S