خلاصه:
داستان زندگی دختری به اسم ترنم..که نمی خواد زیر بار یه ازدواج اجباری بره..چون این ازدواج یه جور معامله ست برای دو نفر دیگه..برای همین با شخص دیگه ای ازدواج می کنه که دوستش داره..خیلی سریع که مهلت جلوگیری از این ازدواج رو به اون دو نفر نمی ده و این براش گرون تموم می شه…پایان خوش
نمیدونم خوشبختی سهم منه یا بدبختی
نمیدونم آخر این زندگی قراره چی بشه
فقط میدونم مـن میخوام زندگیمو خودم بسازم
با همه سختی هاش..تا به خوشبختی برسم
یه همپا میخوام..ولی تـو..
تو همپــآی من نیستی
من نا امید نمیشم..میگردم..باید پیداش کنم
پیدا کنم همپــآی خوشبختی هایی که شاید در انتظارمهـ…
دانلود رمان جدید گیسو کمند pdf،اندروید،جاوا،ایفون
نوشته نگین حبیبی کاربر نگاه دانلود
خلاصه:
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته..
مقدمه:
من یه دخترم..
یه دختر ساده…دست و پاچلفتی و خدای سوتی!
هیچ چیز جذابی ندارم..
نه چشم رنگی..نه موهای بلوند و نه لحن صحبت خوب!
دو جفت چشم مشکی و موهای قهوه ای و تموم!
حالا من باید وارد یه بازی بشم…
یه بازیه سخت!
یه بازی عذاب آور و طاقت فرسا…
که معلوم نیست آخرش به سر منه بیچاره چی میاد!
ژانر:اکشن…طنز..عشقولی…
من ناز نمیکشم دلت خواست برو ، کج کج نکنم نگاه و” یکراست” برو… هرجور که مایلی بزن قید مرا ، هرچند دلم یکه و تنهاست، برو… دیگر نکشم منت” مهتابت” را ، “تاریکی” از این به بعد زیباست، برو…! خودخواهی و در فکر خودت هستی و بس، پس خواهش و التماس، بیجاست، برو… روراست بگویم نه من آن “مجنونم” نه در سر تو هوای “لیلا”ست، برو… یک لحظه نگاه هم نکن، پشت سرت در، روی تو و خاطره ها “واست” برو… از اول کار، اشتباه از من بود ؛ آری همه” از ماست که بر ماست” برو… بی معرفتی ولی ندارم گله ای؛ این رسم همیشه های دنیاست، برو… یک روز که دلتنگ شدی میفهمی ؛ حسرت “تو”ی هرگز نشد “ما”ست، برو..!!!
نام نویسنده : هما پور اصفهانی
خلاصه داستان:
وقتی ته چاهی بودم و به این میاندشیدم که چه جیز مرا به ته این چاه انداخته با تمام وجود دلم میخواست به یاد بیاورم!
ای کاش میدانستم خطا کردن در نادانی خیلی بهتر است به یاد بیاوری و بدانی خطا کرده ای انهم دانسته!
رنجانده ای با میل… نخواسته ای در اوج خواستن و…
شکسته ای ! شکسته ای و نابود کرده ای! در اوج شکستن خود!
حالا در جایی ایستاده ای که برای من دانستن دلیل همه چیز کافیست در آینه بنگری … آری دلیل همه چیز همان است که میبینی