خلاصه رمان :
داستانش در مورد دختری به اسم لیلی هس ک پدرش مُرده و ب همراه مادرش زندگی میکنه ی روز میفهمه ک مامانش قراره با بابی ازدواج کنه .. این بابی دو تا فرزند داره الهه و امیریل.
امیریل ازش میخواد تو شرکتش ب عنوان سوپروایزر کار کنه و لیلی قبول میکنه ، در حین برگشت از شرکت با ی موتوری برخورد میکنه و میبرنش بیمارستان اونجاس ک میفهمه سرطان پانکراس داره و باقیه ماجرا ...
باید کشف کنی که هدف از طرح این داستان چیه. این داستان فقط عشق نیست. یه جور تکامل در خودشناسی و خداشناسیه.