رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی

رمان | رمان عاشقانه | نودهشتیا

رمان,رمان جدید,رمان نودهشتیا,خواندن رمان آنلاین,دانلود رمان جدید,رمان های زیبای عاشقانه ایرانی,رمان اجتماعی,نودهشتیا,داستان های واقعی


A-D-S

جانم فدای رهبر سید علی

جانــم فــــدای رهــبــــر
همه رمان های وبلاگ مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

در صورت نارضایتی نویسنده رمان از وبلاگ برداشته خواهد شد!

برای ارسال رمان از تماس با ما اقدام کنید

ما در شبکه های اجتماعی

نویسندگان
تبلیغات
خرید بک لینک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قسمت اول تا اخر رمان کی گفته من شیطونم» ثبت شده است

دانلود رمان کی گفته من شیطونم کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان جدید کی گفته من شیطونم برای کامپیوتر Pdf
دانلود رمان بسیار زیبای کی گفته من شیطونم برای گوشی اندروید و آیفون
رمان کی گفته من شیطونم را با لینک مستقیم و رایگان دریافت کنید
دانلود رمان کی گفته من شیطونم
خلاصه رمان :
  خدایا خودت کمکش کن ای خدا ....... صدای پرستار که اومد سرم رو بلند کردم داشت ارمان رو صدا میکرد .... خواستم از جام بلند شم که اجازه نداد ....... مسخره ...... دوباره چشم هامو بستم منتظرآرمان شدم تا بیاد .... بعد نیم ساعت اومد ..... چشم هاش قرمز بود یعنی دکتر بهش چی گفته .....
- دکتر چی گفت؟ جوابم رو نداد
-آرمان با تو هستم ها میگم دکتر چی گفت ......
- بابات زیاد حالش خوب نیست.... باید برای معالجه بره خارج ...... حالش خوب نیست ..... بره خارج ...... این چی داره میگه ...... من اگه بابام رو نبینم میمیرم ...... اومدم حرف بزنم که سرم گیچ رفت دیگه هیچی نفهمیدم

خانم ... اروم چشم هامو باز کردم ... این جا دیگه کجاست ....
- خوبی ؟ سرم رو تکون دادم ...... وای بابام . یک دفعه بلند شدم سوزن سرم از دستم در اومد
- چی کار میکنی تو ؟ دستت رو ببین نگاهم به دستم افتاد ....به جهنم که داره خون میاید از جام بلند شدم بابام داره میمیره من دارم اون وقت من روی تختم ...... از اتاق امدم بیرون
 .. – خانم کجا داری میری تو حالت خوب نیست صبر کن سرمت رو درست کنم سرم گیچ میرفت ولی اعتنایی نکردم ...
- حالم خوبه خانم بذارید من برم بابام حالش خوب نیست
- عزیزم تو فشارت پایین نباید از جات تکون بخوری رگ دستتم که خونریزی کرده ... همکارام به بابات رسیدگی میکنند اره دیدم چه قدر رسیدگی میکنند
- خانم با تو هستم ها حداقل بذار دادشت بیاد ....... من رو دعوا میکنه ها من که داداش ندارم
- داداشم ؟؟؟؟؟؟ - اره دیگه اون پسر خوشگله ..... خاک برسرش نکنن چه چشم های هیز هم داره ......... اول به سالن نگاه کردم این اون بخشی نبود کمه بابا توش بود .از یک نفر پرسیدم بخش قلب کجاست چون سرم گیچ میرفت مجبور شدم سوار اسانسور بشم .
- خانم دستتون .... فکر کنم خونریزی کرده ها .... یه دکتر ژیگول بود جوابش رو ندادم . اومد نزدیک تر .....
- اجازه بدید کمکتون کنم ...... اه چرا نمیرسه .....
- نه اقا نمیخوام همه ی مانتو پر از خون شده بود ولی برام مهم نبود ...... از اسانسور اومدم بیرون .... از دور ارمان رو دیدم سرش رو تکیه دادم به دیوار .... رفتم نزدیک تر ......
- بابام کجاست ؟ میخوام ببنمش روش رو برگردوند چشم هاش گرد شد
- تو چرا .. چرا لباسات خونیه ... مگه به پرستاره نگفتم نیای بالا ...
- نمیشنوی میگم بابام کجاست ؟
- چته اروم تر حا لش یک ذره بهتره نگران نباش به بابا زنگ زدم داره کار هاش درست میکنه ......
- یعنی واقعا باید بره خارج
- دکتراش این رو میگن ....
- پس منم باید باهاش برم یک دفعه جدی شد
- تو مگه دانشگاه نداری ؟ انگار یادت رفته نبید سر کلاس من غیبت کنی .... برو بابا باز جوگیر شد
- نمیشه بابام رو ببینم ...
- چرا اما اول بیا برو دستت رو پانسمان کنند بابات تو این طوری ببینه دوباره سکته میکنه که ....
- باشه ......... بعد از این که بابام رو دیدم یک ذره حالم بهتر شد
نمیتونست حرف بزنه ولی با نگاهش با هم حرف زد ...

در عرض ده روز ارمان سفر جور کردن بابا به خارج رو فراهم کرد ..... یه بلیط برای بابا گرفته بود یه بلیط برای مامان ... کاش میشد منم با هاش میرفتم ...... شبی که میخواستن برن از بعد از ظهرش من شروع کردم به گریه کردن ..... قرار شده بود دریا هر چند شب با فرزاد بیان این جا بخوابن ........ ای خدا کاش این آرمان زورگو هم باهاشون میرفت..... یعنی میشه بابام خوب بشه اخه من چه جوری طاقت بیارم چند ماه مامان و بابا رو نبینم خدایا خودت کمکم کن ... با صدای در از فکر و خیال اومدم بیرون ...... صدای مامان بود اومده خداحافظی دوست نداشتم من رو با این چشم های گریون ببینه - مامان شما برید پایین من الان میام ....
- باشه دخترم پس زود باش داریم میریم فرودگاه ها میترسم بابات زود تر برسه زشته امبولانس از ما زود تر برسه ها
........... - اومدم مامان جان ...... رفتم جلوی اینه چشم هام بدجور قرمز شده بود مجبور شدم یه ذره کرم پودر بزنم یه مانتوی مشکی پوشیدم با یه شال سرمه ای ........ کیفم رو برداشتم رفتم پایین .... همه تو حیاط منتظر من بودند
 . - ببخشید همگی منتظر من موندید ارمان چپ چپ نگاهم کرد خدا یعنی من از امشب باید با این گوریل تنها باشم!!!!!!!!! خدا پدر این صبری خانم رو بیامرزه که قرار پیش من بمونه ..... قرار شد دریا و فزاد با ماشین خودشون بیان , من و مامان هم با ماشین ارمان بریم ...... تو ماشین مامان کلی سفارش کرد که آرمان مواظب من باشه ..... در گوش مامانم اروم طوری که آرمان نفهمه گفتم:
- مامان تروخدا به این آرمان بگو به من گیر نده ها هی نگه این کار رو بکن اون کار رو بکن .....
- تو اذیت نکنی اون ترو خدا اذیت نمیکنه

دانلود رمان در ادامه مطلب
۱ نظر ۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۲
نویسنده پست : پریسا
A-D-S